جدول جو
جدول جو

معنی بایگانی کردن - جستجوی لغت در جدول جو

بایگانی کردن
للأرشفة
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به عربی
بایگانی کردن
Archive
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
بایگانی کردن
archiver
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
بایگانی کردن
আর্কাইভ করা
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
بایگانی کردن
محفوظ کرنا
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به اردو
بایگانی کردن
arşivlemek
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
بایگانی کردن
kuhifadhi
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
بایگانی کردن
archivar
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
بایگانی کردن
archivieren
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
بایگانی کردن
архівувати
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
بایگانی کردن
archiwizować
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
بایگانی کردن
存档
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به چینی
بایگانی کردن
arquivar
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
بایگانی کردن
archiviare
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
بایگانی کردن
archiveren
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
بایگانی کردن
архивировать
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به روسی
بایگانی کردن
จัดเก็บ
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
بایگانی کردن
mengarsipkan
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بایگانی کردن
संग्रह करना
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به هندی
بایگانی کردن
לארכיב
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به عبری
بایگانی کردن
アーカイブする
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
بایگانی کردن
아카이브하다
تصویری از بایگانی کردن
تصویر بایگانی کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ)
پرستاری از باغ. بستان بانی. باغ پیرایی کردن
لغت نامه دهخدا
(مُ عانْ نَ)
پایندانی کردن. تکفل. متکفل شدن. حماله. (تاج المصادر بیهقی) ، بازاری شدن. در بازار پخش شدن، کنایه از فاش شدن. رسوا شدن. (آنندراج) :
خواهی خبر از خانه ببازار نیفتد
از بیخبران بگذر و در خانه ما باش.
مولانا لسانی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ سانْ نَ)
شراع کشیدن و کشتی راندن. (ناظم الاطباء) ، محروم:
چو با حبیب نشینی و باده پیمائی
بیاد دار محبان بادپیما را.
حافظ.
، کنایه از اسب و استر و شتر تیزرفتار. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). بادپای. بادپیکر. بادجان، کنایه از مردم سیاح بیابان گرد باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع بهمین لغات شود، مردم پرخور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
تجارت. سوداگری. داد وستد. معامله: و با همه که از گرد وی است (از گرد بلغار) بازرگانی کنند. (حدود العالم). و آنجا در هر سالی یک روز بازار بود که گویند آنروز در آن بازار افزون از صد هزار دینار بازرگانی کنند. (حدود العالم). تا عالمیان بدانند، هر که بازرگانی با حق کند، خدا یک را ده دهد. (قصص الانبیاء ص 119). به جزهابیل، تمامت پیش آدم آمدند و گفتند یا پدر ما را چیزی باید داد که بازرگانی کنیم. (قصص الانبیاء ص 27)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیگانه کردن
تصویر بیگانه کردن
Alienate, Estrange
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بیگانه کردن
تصویر بیگانه کردن
отчуждать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بیگانه کردن
تصویر بیگانه کردن
entfremden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بیگانه کردن
تصویر بیگانه کردن
відчужувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بیگانه کردن
تصویر بیگانه کردن
alienować, wyobcować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بیگانه کردن
تصویر بیگانه کردن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بیگانه کردن
تصویر بیگانه کردن
alienar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بیگانه کردن
تصویر بیگانه کردن
alienare, allontanare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بیگانه کردن
تصویر بیگانه کردن
alienar, alejar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی