پایندانی کردن. تکفل. متکفل شدن. حماله. (تاج المصادر بیهقی) ، بازاری شدن. در بازار پخش شدن، کنایه از فاش شدن. رسوا شدن. (آنندراج) : خواهی خبر از خانه ببازار نیفتد از بیخبران بگذر و در خانه ما باش. مولانا لسانی (از آنندراج)
پایندانی کردن. تکفل. متکفل شدن. حماله. (تاج المصادر بیهقی) ، بازاری شدن. در بازار پخش شدن، کنایه از فاش شدن. رسوا شدن. (آنندراج) : خواهی خبر از خانه ببازار نیفتد از بیخبران بگذر و در خانه ما باش. مولانا لسانی (از آنندراج)
شراع کشیدن و کشتی راندن. (ناظم الاطباء) ، محروم: چو با حبیب نشینی و باده پیمائی بیاد دار محبان بادپیما را. حافظ. ، کنایه از اسب و استر و شتر تیزرفتار. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). بادپای. بادپیکر. بادجان، کنایه از مردم سیاح بیابان گرد باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع بهمین لغات شود، مردم پرخور. (ناظم الاطباء)
شراع کشیدن و کشتی راندن. (ناظم الاطباء) ، محروم: چو با حبیب نشینی و باده پیمائی بیاد دار محبان بادپیما را. حافظ. ، کنایه از اسب و استر و شتر تیزرفتار. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم). بادپای. بادپیکر. بادجان، کنایه از مردم سیاح بیابان گرد باشد. (برهان) (آنندراج). رجوع بهمین لغات شود، مردم پرخور. (ناظم الاطباء)
تجارت. سوداگری. داد وستد. معامله: و با همه که از گرد وی است (از گرد بلغار) بازرگانی کنند. (حدود العالم). و آنجا در هر سالی یک روز بازار بود که گویند آنروز در آن بازار افزون از صد هزار دینار بازرگانی کنند. (حدود العالم). تا عالمیان بدانند، هر که بازرگانی با حق کند، خدا یک را ده دهد. (قصص الانبیاء ص 119). به جزهابیل، تمامت پیش آدم آمدند و گفتند یا پدر ما را چیزی باید داد که بازرگانی کنیم. (قصص الانبیاء ص 27)
تجارت. سوداگری. داد وستد. معامله: و با همه که از گرد وی است (از گرد بلغار) بازرگانی کنند. (حدود العالم). و آنجا در هر سالی یک روز بازار بود که گویند آنروز در آن بازار افزون از صد هزار دینار بازرگانی کنند. (حدود العالم). تا عالمیان بدانند، هر که بازرگانی با حق کند، خدا یک را ده دهد. (قصص الانبیاء ص 119). به جزهابیل، تمامت پیش آدم آمدند و گفتند یا پدر ما را چیزی باید داد که بازرگانی کنیم. (قصص الانبیاء ص 27)